بادیگاردهای مشهور دنیا
برخی افراد با انتخاب یک حرفه هیجان را چاشنی همیشگی زندگی خود میکنند.محافظ شخصی بودن یکی از شغلهای پرخطر جهان به حساب میآید و البته شغلی مهم و حساس که با سلامت و زندگی افراد مشهور و گاهی با سرنوشت یک کشور ارتباط مستقیم دارد. در این صفحات تعدادی از بادیگاردهای مشهور دنیا را به شما معرفی میکنیم؛ کسانی که نقش مهمی در تاریخ سیاسی یا هنری دنیا ایفا کردهاند.
*محافظ فراری:
ماکولا میل نیچینکو در یک خانواده کشاورز اهل کیف متولد شد. او تحصیلات خود را در موسسه نظامی کیف در رشته کنترل و سیگنالها گذراند و پس از فارغالتحصیل شدن یکی از متخصصان حفاظت ارتباطات ک. گ. ب شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میل نیچینکو در آژانس محافظین شخصی اوکراین مشغول به کار شد. مدتی بعد او به تیم بادیگاردهای لیونید کوچما- رئیسجمهور اوکراین- پیوست و در سالهای 1992 که اوضاع سیاسی کشور چندان مساعد نبود به سمت سرگردی نائل آمد و مهمترین وظیفهاش حفاظت از محل کار رئیسجمهور از هر گونه حمله احتمالی بود. درسال 2008 یکی از سیاستمداران اوکراینی به نام الکساندر موروز رئیسجمهور کوچما را متهم به قتل جورجی گونگاندز- یکی از روزنامه نگاران اوکراینی که در سال 2000 به قتل رسید- کرد و در این بین نام میل نیچینکو را به عنوان منبع اطلاعات به زبان آورد. این افشاگری درحالی صورت گرفت که یک روز قبل از فاش شدن این راز، میل نیچینکو به همراه خانواده و کیفهایی پر از سی دی که همه اطلاعات به صورت دیجیتالی در آنها ضبط شده بود به جمهوری چک گریخته بود. او بعدها اعلام کرد که با دیدن خیانتهای رئیسجمهور تصمیم گرفت تا اسنادی را برای اثبات این خیانت
جمع آوری کند. او ادعا کرد که به تنهایی تمام مکالمات رئیسجمهور را ضبط کرده و سپس آنها را به خارج از کشور فرستاده است؛ به این صورت که دستگاه ضبط صدای بسیار سادهای را به زیر کاناپه نصب کرده و هرگاه که به اتاق کوچما سری میزد، این ضبط صوتها را عوض میکرد و پس از ناپدید شدن جورجی گونگادز برای حفاظت از جان خود تصمیم میگیرد تا این مدارک را علنی کند. از نظر مقامات اوکراینی این بادیگارد شاهد خطرناکی برای دولت اوکراین محسوب میشد و به همین دلیل تحقیقات گستردهای را برای یافتن او آغاز کردند اما هیچ اثری از بازگشت او به کشور پیدا نکردند؛ غافل از اینکه او به غرب گریخته است.
*بادیگارد عاشق
«بری آلبرت ماناکی» در اول جولای سال 1947 متولد شد. او پسری از یک خانواده انگلیسی بود. ماناکی عاشق خدمت کردن به مردم بود و به همین دلیل به خدمت نیروی پلیس در آمد و خیلی زود در کار خود پیشرفت کرد و به یکی از زبدهترین افسران پلیس انگلستان تبدیل شد؛ تا جایی که در سال 1985 او را به عنوان یکی از بادیگاردهای پرنسس دایانا انتخاب کردند.
سیمون سیمونز در کتاب «دایانا: آخرین کلمه» خود آورده است: «ماناکی خیلی زود به یکی از مورد اعتمادهای دایانا تبدیل شد و این مرد نزدیکترین معتمد دایانا در دایره سلطنت بود. دایانا هرگاه که احساس دلتنگی و ناامیدی میکرد، بری همیشه برای صحبت و درددل کردن با او در کنارش بود». اما طولی نکشید که این دوستی به علاقه قلبی تبدیل شد و به همین دلیل به دستور مقامات انگلیسی که آبروی سلطنت را در خطر میدیدند، ماناکی در سال 1986 از وظیفه سلطنتیای که در کاخ کنزینگتن بر عهده داشت، به تیم حفاظت دیپلماتیک در مرکز انگلستان منتقل شد. یک سالی از این ماجرا میگذشت و ماناکی به همراه افسر پلیس دیگری سوار بر موتور سوزوکی در یکی از خیابانهای وودفورد واقع در شرق لندن در حال حرکت بودند که ناگهان نیکول چاپ، پسر 17سالهای سوار بر ماشین فورد جلوی آنها ظاهر میشود و در چشم برهم زدنی موتور را با خود به طرف دیگر جاده میکشد و تصادف سهمگینی رخ میدهد. در این ماجرا بادیگارد عاشق جان خود را از دست میدهد. پرنسس دایانا هیچگاه باور نکرد که این تصادف اتفاقی بوده و به عقیده او از آنجایی که ماناکی بیشتر از آنچه باید بداند، میدانست، دستهای پشت پرده سر او را زیر آب کردند.
*آخرین بازمانده از بادیگاردهای کندی
کیلنتون جان هیل، مامور سرویس امنیتی آمریکا به عنوان یکی از بادیگاردهای خانواده کندی به او خدمت میکرد. در ماجرای ترور کندی پس از شلیک گلوله به طرف این رئیسجمهور، هیل به سرعت به طرف ماشین دوید و با یک خیز بلند از سمت عقب ماشین وارد خودرو شد تا ماشین به بیمارستان پارکلند برسد. او در حالیکه خودش را سپر بلای کندی مقتول و همسرش کرده بود تمام زوایا را تحت نظر داشت. هیل آخرین بازمانده از ماجرای حمله به لیموزین حامل کندی تا رسیدن به بیمارستان به شمار میرود. هیل به عنوان مامور سرویس امنیت در سال 1958 به خدمت درآمد. پس از انتخاب جان اف کندی به عنوان رئیسجمهور آمریکا، هیل برای حفاظت از جان ژاکلین کندی- همسر رئیسجمهور- انتخاب شد. او در ماجرای سوءقصد به جان اف کندی به یکی از چهرههای سرشناس ملی تبدیل شد. او تا سال 1964 حفاظت از جان خانواده کندی را بر عهده داشت تا اینکه پس از انتخاب لیندن بی جانسون به عنوان رئیسجمهور آمریکا به کاخ سفید رهسپار شد. سه سال بعد در زمان روی کار آمدن ریچارد نیکسون به عنوان مامور ویژه امنیتی برای حفاظت از جان رئیسجمهوری انتخاب شد. پس از اینکه نیکسون رئیسجمهور آمریکا شد، هیل بادیگارد معاون رئیسجمهور بود و در سالهای آخر بازنشستگیاش به سمت معاون اداره مرکزی سرویس امنیتی آمریکا منصوب شد. هیل پس از اینکه سالها محافظ جان سیاستمداران درجه اول بود، سرانجام در سال 1975 بازنشسته شد.
*قاتل، بادیگاردِ قاتل
ناصر البحری معروف به ابوجندل؛ بهمعنی قاتل محافظ شخصی، بزرگترین تروریست جهان اسامه بنلادن بود. البحری با اینکه از محافظان شخصی بنلادن بود اما خود از بیماری دیابت رنج میبرد. البحری پس از اینکه تحصیلات خود را در رشته مهندسی بازرگانی به پایان رساند، در همین زمینه مشغول بهفعالیت شد. گفته میشود که او در افغانستان به مدت شش سال تا زمانی که به یمن بازگردد حفاظت از جان بنلادن را برعهده داشت تا اینکه در دسامبر سال 2000 توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد.
*یار غار پوتین
ویکتور وازیلیویچ زالوتوف در دهم ژانویه سال1948 در اتحاد جماهیر شوروی در یک خانواده با درآمد متوسط متولد شد. او برای امرار و معاش در کارخانه فولادسازی مشغول بهکار شد تا اینکه در دهه1990 برگ زندگی ویکتور برگشت و او بهعنوان محافظ شخصی آنتولی سوباکناک - شهردار سنپترزبورگ - انتخاب شد. در آن زمان ولادیمیر پوتین رئیسجمهور پیشین روسیه در سمت معاون شهردار کار میکرد و از آن زمان ویکتور با پوتین آشنا شد و همین آشنایی مقدمه سالها دوستی بود. زالوتوف در کنار پوتین بهعنوان یار جدانشدنی او همهجا حتی در تمرینهای بوکس و جودو این سیاستمدار روسی همراه او بود و هرگاه که پوتین در اماکن عمومی ظاهر میشد؛ بدون هیچ شکی شخص دومی که پشتسر او قدم برمیداشت زاتولوف بود.
از سال1999 ویکتور بهعنوان رئیس تیم امنیتی نخستوزیر و رئیسجمهور ولادیمیر پوتین انتخاب شد و گروه ماموران امنیتی معروف به «مردان سیاهپوش» را تشکیل داد؛ مردان سیاهپوش بهدلیل اینکه عینک آفتابیهایی با شیشه تیرهرنگ بهچشم میزنند و سر تا پا لباس سیاهرنگ میپوشند به این نام شهرت یافتهاند. سلاحهایی که مردان سیاهپوش با خود حمل میکنند؛ بسیار متفاوت است که ازجمله آنها میتوان به راکت دوربرد قابلحمل اشاره کرد و پس از انتخابشدن مدودف بهعنوان رئیسجمهوری روسیه، ویکتور همچنان در مقام رئیس مردان سیاهپوش باقی ماند.
*خانمهای بادیگارد
معمرالقذافی از سال1969 رهبر کشور لیبی است و در فوریه سال2009 بهعنوان رئیس دورهای اتحادیه آفریقا انتخاب شد. با وجود اینکه قذافی بهطور رسمی دارای هیچ مقام یا عنوانی نیست اما رئیس مجلس شورای انقلاب لیبی بهشمار میآید و در بیانات حکومتی و مطبوعات دولتی از او با لقب تشریفاتی «رهنمای انقلاب کبیر سوسیالیستی یکم سپتامبر جمهوری خلق عربی لیبی» نام میبرند. بادیگاردهای قذافی در مقایسه با سیاستمداران دیگر بسیار متفاوتند؛ او 400خانم را بهعنوان محافظهای شخصی خود برگزیده که همگی آنها پس از طیکردن کلاسهای آموزشی و آموختن مهارتهای لازم بهعنوان محافظ شخصی او مشغول به فعالیت میشوند؛ البته برای ورود به ارتش محافظان شخصی قذافی میبایست از هفتخوان رستم رد شد و به مقررات بسیاری پایبند بود؛ بهعنوان مثال از آنجایی که یک محافظ همیشه میبایست در کنار شخصی باشد که برای دفاع از جان او استخدام شده، هیچیک از این خانمها تا زمانی که در خدمت رهبر لیبی هستند، نمیبایست ازدواج کنند تا مبادا مسؤولیت خانه و خانواده موجب شود تا جان القذافی بهخطر بیفتد.
*بادیگارد آهنی
تریوار ریس جونز از محافظان پیشین دودی الفاید بود. او در جریان تصادف پرنسس دایانا و کشته شدن او هم این مقام را برعهده داشت. در این تصادف تریوار همراه راننده ماشین به شدت مجروح شدند و به علت ضربه سختی که به سر این بادیگارد وارد آمد، تریوار قادر به یاد آوردن جزئیات حادثه نیست. اگر چه رسانهها راز زنده ماندن او را بستن
کمر بند ایمنی خواندند؛ اما در جریان تحقیقات مشخص شد که در شب حادثه هیچ یک از افراد در ماشین کمربند نبسته بودند. دراین تصادف علاوه بر ضربه سختی که به سر ریس جونز وارد آمد بسیاری از استخوانهای بدن او شکسته شد و صورتش هم جراحات بسیار عمیقی برداشت به طوریکه پزشک معالج او با داشتن یک عکس از بادیگارد طی عمل جراحی توانست دوباره صورتش را به او برگرداند و برای سرپا ماندن او تقریبا 150 پلاتین در بدن ریس جونز کار گذاشته شد.
پس از اینکه حال ریس جونز رو به بهبودی رفت، تصمیم گرفت تا کتابی بنویسد؛ کتابی با عنوان «داستان بادیگارد دایانا، تصادف و روح نجاتگر». او در این کتاب از تجربیات خود یاد کرده و برای نوشتن آن از مویرا جانستون- نویسنده کتابهای ترسناک- کمک گرفته است. او این کتاب را نوشت تا پاسخی باشد به انتقاد محمد الفاید به اینکه بادیگارد وظیفهاش را خوب انجام نداده بود.
*محافظی برای سائو سائو
«دیان وی» یکی از جنگجویان شجاع در اواخر دوران قدرت خاندان هان به شمار میرفت. زمان تولد این محافظ و جنگجوی مشهور نامعلوم است اما او سه دوره پادشاهی در چین را به چشم دیده بود و به عنوان یک جنگسالار قدرتمند محافظ سائو سائو بود. دیان وی آنقدر قدرتمند بود که میگویند نیزههای بسیار سنگینی را در دست میگرفت و شجاعانه با آن میجنگید و به همین دلیل نام و آوازهاش تا فرسنگها دورتر رفته بود. دیان وی همیشه در همه جنگها شانه به شانه سائو سائو میجنگید و به این امپراتور وفادار بود. هنگامی که سپاه سائو سائو برای جنگ به منطقه جنگی میرفتند و در آنجا اتراق میکردند در تمام مدت دیان وی بیرون از چادر سائو سائو میخوابید و لحظهای آنجا را ترک نمیکرد. سلحشوریهای دیان وی آنقدر زبانزد خاص و عام بود که هیچ کس باورش نمیشد او هم روزی خواهد مرد. اما در جنگ وانچینگ بین سپاه سائو سائو به فرماندهی دیان وی و سپاه ژانگ ژی او بهمحاصره سپاه دشمن درآمد و با حمله دستهجمعی سپاه دشمن توانست او را از پا درآورد. با رسیدن خبر مرگ دیان وی به سائو سائو، امپراتور کبیر آنقدر ناراحت شد که نمیتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد و دستور داد که جسد دیان وی را هر طور که شده از سپاه دشمن بدزدند تا با احترام او را به خاک بسپارند. پس از مرگ دیان وی، سائو سائو هیچگاه اورا فراموش نکرد و دیان مان- پسر بادیگارد وفادارش- را تا آخر عمر نزد خود نگاه داشت.
نظرات